من یه قرارداد نانوشته با ویروس ها دارم که اخر تیر میزبانی شون رو کنم.
یه سال هم جاخالی نمیدناااا
هیچی دیگه اسیر شدیم 😑
من یه قرارداد نانوشته با ویروس ها دارم که اخر تیر میزبانی شون رو کنم.
یه سال هم جاخالی نمیدناااا
هیچی دیگه اسیر شدیم 😑
بچه ها دلم خیلی تنگتون شده
این روزا خیلی شلوغ پلوغ بود واسم وقت نکردم سربزنم بهتون
حتما تا اخر هفته نوشته هاتون رو خواهم خوند دلم خیلی تنگ شده واسه قلم خیلی هاتون🌹😘
چه خبرا بچه ها؟شاد و سلامتین به امید خدا ؟😘😘
اول میخواستم که یه توضیح مختصر و نقد راجع بهش بنویسم. اما دیدم اصلا عظمت این سریال قابل وصف نیست.به جرئت میتونم بگم بهترین سریالیه که دیدم . حتما ببینیدش! با فکر باز ببینین! فقط برای سرگرمی نبینین!اونوقت متوجه میشین چقدرررر حرف برای گفتن داره!
خوب خوب !
این دو روزه زدم خودم رو از بیخ چپر چلاق کردم :/
از قدیم گفتنا رهرو ان نیست و ازین حرفا !
هیچی یه رژیم فوق العاده سخت و ورزش سنگین رو شروع کردم و نتیجه ش الان سرگیجه و کمردرد وحشتناک و کوفتگی ماهیچه ست 🤦♀️
خلاصه که تصمیم گرفتم اروم اروم پیش برم ! به جای اینکه به خودم ۳ ماه فرصت بدم ۹ ماه فرصت میدم واسه لاغری ! تا عید ۹۹! خوبه دیگه !نه؟
امروز میشینم و یه برنامه حسابی برای تابستونم میریزم.
هم توش ورزش باشه هم تفریح هم گیتار و هم درس
ادم باید خودش رو دوست داشته باشه و به صلاح خودش تصمیم بگیره :)
غمگین ترینم
چیزی که مهم نیست حال منه...
چون میخندم فکر میکنن برام مهم نیست فکر میکنن شادم
اما من از درون دارم ذوب میشم و هیچکس نمی فهمه...
امروز (یعنی در واقع دیروز) روزی بس شلوغ بود.
صبح ساعت هشت اینا بیدار شدم یعنی هلیا بیدارم کرد. چند روز بود میگفت کنکور دادی بعدش تو منو ببر کلاس زبان و بیار !حالا خوبه کنار خونمونه! بچه چپ دسته و میخواست که بپرسم از اموزشگاه که صندلی چپ دست دارن یا نه و نداشتن. قرار شد دوتا صندلی برداره کنار هم بذاره:)
بعدش رفتم بانک بغل خونه که حساب باز کنم و حدود یک ساعت و نیم اونجا بودم . خدارو شکر که یه کارمند خیلی خوب و وظیفه شناس به پستم خورد🤗
بعدش خرید و ارایشگاه و سرزدن به "ش":) خلاصه ۴ رسیدم خونه.
رفتار مامانم هنوز اونجوریه که گفتم و خوب پاس دادم به خاله پ.ر.ی (دوست صمیمی مامان )که روبراهش کنه.چون هر کاری میتونستم کردم و حالش خوب نشد.
و سراخر اینکه insomnia😞 بگیر بخواب دیگه ای ذهن تب دار🤨