سی مرداد هزار و چهارصد و یک

ساعت ۳ و تازه درس رو گذاشتم کنار برم بخوابم.

چقدر درس خوندن های گروهی کیف میده. 

و چقدر بعدا این شب زنده داری ها و سوال حل کردنمون با پری خاطره میشه :) 

بیست و دوم مرداد هزار و چهارصد

خیلی عجیبه ها 
با کوله باری از حرف اومدم بنویسم و همه ش رو یادم رفت:) 
فقط اینکه 
واقعا کم کم دارم‌ میفهمم که میگن تو پروسه مهاجرت از ایرانیا دوری کنین یعنی چه...
چقدر بعضی ها عقده این واقعا. 
آخر شبی چه انرژی منفی ای از این دختره و ک... ل...هاش گرفتم. 
این قبل مهاجرته خدا بعدشو به خیر کنه. 

پ.ن: چقدر بچه های بیان رفتن و دیگه خیلییییییی وقته ننوشتن و خبری ازشون نیست! دلم گرفت :) 
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان