سلام سلام سلام ! من دوباره اومدم !
راستش نبودم چون سرم به شدت شلوغ بود... در واقع این چند وقته خودم رو با کار خفه کردم و الان اعتماد به نفس کافی برای شروع درس خوندن رو به دست آوردم و در نتیجه حجم کاریم رو کم کردم تا به اون جنبه از زندگیم برسم!
چیکار میکردم؟ ترجمه میکردم، روی وبسایت و تیمی که تشکیل دادم کار میکردم، کره ای میخوندم و راستش رو بخوام بگم اصلا درس نخوندم... دوست داشتم یه تایمی رو اصلا نخونم تا ذهنم باز شه و بتونم استارت جدید بزنم.
این چند وقته که غرق کار و پیدا کردن خودم بودم تقریبا هدفم رو پیدا کردمم و آینده برام روشن تر شد. هر چند هنوز کلی چیز مبهم وجود داره که تکلیفشون رو تعیین نکردم اما طبق تجربه ی این چند ماهم میگم که آدم نمی تونه همه چی رو پیش بینی و برنامه ریزی کنه وباید شروع به انجام و پا گذاشتن در مسیر کنه تا ببینه چی پیش میاد !
به هر حال من حالم خوبه ( البته تقریبا) و دیگه دارم درس خوندن برای کنکور 1400 رو شروع میکنم و درر کنارش هم روزی دو سه ساعت کار میکنم.
پ.ن: دیروز یهو متوجه شدم که روزی 2 و نیم ساعت رو توی اینستا الکی ول میچرخم. ریمایندر گذاشتم رو 10 دقیقه و دیگه دارم محدودش میکنم!
خوب حالا شما از خودتون برام بنویسین! چی کارا کردین؟!
امروز ماراتن عجیب سختی رو پیش رو دارم. نمیدونم از پسش بر میام یا نه ولی خدا کنه که بیام.
به شدت سرم شلوغه. تا غروب باید درس بخونم و عقب موندگی هام رو جبران کنم بعدشم باید تا بوق سگ بشینم ترجمه کنم :)
دوست دارم ها این کارو. ولی خوب آدم کم میاره گاهی. تصمیم گرفتم اصلا امروز غر نزنم و با تمام وجود تلاش کنم.
به جهنم نتونستم پذیرش بگیرم ... هیوا. بیا یه بار هم که شده به چیزایی که خدا برات چیده اعتماد کنیم.
* این پست حاوی مطالب درهم برهم است :)
میشه گفت از اواسط سال گذشته به این ور دیگه خیلی کم نوشتم و از یه جایی به بعد دیگه اصلا ننوشتم. توی زندگیم دوره هایی داشتم که نیاز بود برم تو خودم و یکم خودم رو پیدا کنم و این دوره هم از اون دوره ها بود.
اتفاقای ریز و درشت.... روز های پر از افسردگی پر از شادی .... موفقیت و شکست ها... خیلی سال تلخ و شیرینی برام بود... ولی موندم پشت کنکور دوباره و تولد بیست و یک سالگیم هم در هم پشت کنکور قراره سپری بشه... پ
موفق نشدم.چرا؟ چون ظرفیتش رو نداشتم. چون تلاش نکردم. اگه تلاش میکردم میشد. از این طرز فکر الانم احساس بلوغ میکنم. تا مسئولیتش رو به گردن نگیرم باز همون آش و همون کاسه. بالاخره پذیرفتم مشکل از منه. از کجا فهمیدم ؟ از اینجا همه ی قلبم و وجودم رو نذاشته بودم. چون دیدم توی این چند ماهه چقدر تو کارهایی که قلبم و وجودم رو گذاشتم موفق شدم. احساس موفقیت توی اون زمینه ها بهم اعتماد به نفس داد قدرت داد...پ
چاق شدم شدید. خیلی زیاد. میخوام رژیم کتو بگیرم. یکی از دوستام گرفته و کلی تاثیر داشته و گفتم به امتحانش می ارزه.
اوضاعم ؟ روزی هشت نه ساعت درس میخونم، ترجمه میکنم، هفته ای یه بار هم کلاس های موسسه ی سجونگ شرکت میکنم :)
راستی ! موسسه ی سجونگ تو تکمیل ظرفیت قبول شدم ! چی هست حالا؟ یه موسسه ی آموزش زبان وابسته به سفارت کره ی جنوبیه و اگر تو مصاحبه ( و اگر تو تکمیل ظرفیت باشه مصاحبه و ازمون تعیین سطح) قبول بشی میتونی به صورت کاملا رایگان و با هزینه ی دولت کره توی این کلاس ها توسط اساتیدی که خودشون کره این آموزش ببینی و مدرک معتبری هم داره. اواسط شهریور بود که اعلامیه ی تکمیل ظرفیت رو دیدم. سجونگ فقط دو تا شعبه تو ایران داره یکیش تو تهران و اون یکی اصفهان. تا همین قبل این تکمیل ظرفیت من اصلا شانسی برای شرکت کردن نداشتم. چون کلاس ها حضوری بود و توی دو تا شهر فقط برگزار میشد و اگر میخواستی از ترم صفر شروع کنی اونقدررررررر متقاضی زیاد بود که شانس هیچ بود. اما تکمیل ظرفیت از ترم دو به بعد باز بود و چون همراه آزمون بود کاملا بر حسب توانایی انتخاب میشدی و خوشبختانه من شانسش رو داشتم و قبول شدم. درس خوندن تو موسسه ی سجونگ آرزوی هر کسیه که کره ای داره یاد میگیره! و من کاااااااملا شانسی اعلامیه ش رو دیدم و لحظه آخری (3 شب آخرین مهلت) اقدام کردم و شد .... کلاس ها فعلا آنلاینه و من برای اینکه شانس شرکت بعدا تو کلاس های حضوری داشته باشم باید کنکور 1400 یا اصفهان قبول شم یا تهران :) خودم به شدتتتتت اصفهان رو دوست دارم! امیدوارم این جا قبول شم !
خلاصه که بلی این جریان این گونه بود.
انقدرررررر این روز ها سعی میکنم سرم رو شلوغ کنم که مهلت غم و غصه خوردن نداشته باشم و خوشبختانه موفق هم شدم. فقط شب به شب گوشیم رو چک میکنم و تامام.
به شدت به تقدیر اعتقاد پیدا کردم ... به حکمت خدا ... خدا همه چی رو خوب میچینه در کنار هم ... بهم داره کمک میکنه خعلی خعلی ...
حرف که زیاد دارم ولی فعلا تا همین جا بسه :)
خوب خوب خوب از شماها چه خبر؟
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
مولانا
من به شدت احتیاج به این فرصت سه باره دارم !
تنها روزنه ی امد این روزام همینه !
خدایا این فرصت دوباره رو به من لطفا
همگی دعا کنید تعویق بیوفته کنکور
من نذر کردم حتی :)