ابتدا به نیازها و خواستههای خودت رسیدگی کن تا وقتی نیازهای خودت را برآورده نکنی، نمیتوانی به دیگران کمک کنی.
🎧 کتاب : راز
✍🏻 اثر: #راندا_برن
اکثر ما معتقدیم با نبخشیدن دیگران باید آنها را تنبیه کنیم. انجام این کار یعنی «اگر شما را نبخشم، رنج خواهید کشید» در حالی که اینطور نیست و این خود شما هستید که رنج خواهید برد. این شما هستید که در دلتان یک عقده ایجاد شده و بیخواب میشوید.
📕 راز شاد زیستن
✍🏻 #اندرو_متیوس
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و کار بیسامان
گرم بود گلهای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
ساعت ۳ صبح و تا الان داشتم درس میخوندم
هنوز ایده آلم نیست. درسته تا این ساعت بیدار بودم اما ساعت زیادی در طول روز نخونده بودم.
به هر حال اوضاعم خیلی بهتره و امیدوار ترم ...!
یه حسی بهم میگه امسال میتونم!
پ.ن : ادبیات با اختلاف زیادی مورد علاقه ترین درس کنکور برای منه! تا الان داشتم ادبیات میخوندم و با احساس خوبی دارم میرم بخوابم!
پ.ن :تولد ۲۱ سالگیم که حدود ۷ ماهه دیگه ست باید جایی باشم که میخوام 👍
حرف بسیاره و دلم بسیار پر ! آنا گاوالدا (البته فکر کنم ) یه جمله داره دقیق یادم نمیاد ولی یه چنین چیزی بود که : زن باید سرش اونقدری شلوغ باشه که خیال عاشقی به سرش نزنه.
من این رو تعمیم میدم به زندگیم هر چند عشق و عاشقی ای توش نیست اما پناه آوردم به درس تا حواسم از پیچیدگی ها و زندگی گندی که احاطه م کرده پرت شه
این روز ها از هر وقت دیگه ای خسته تر و غمگین ترم اما حداقل یه جوانه ی امیدی تو قلبم هست
شاید هم یاد گرفتم که در مقابل چیزی که واقعا ناتوانم تسلیم بشم و سرم رو گرم کنم به چیزی که بتونم تغییرش بدم.
شاید هم چشم دوختم به خوشحالی بعد از قبولی تا بشوره و ببره..!
یکی از بزرگ ترین و اعصاب خورد کن ترین چالش های دنیا (حداقل برای من ) توضیح دادن وحل کردن سوالاتیه که در زمینه ی تکنولوژی مادر و پدرم ازم میپرسن. دلیلش هم اینه که فکرمیکنن غرورشون شکسته میشه (شاید) و هرچقدر هم که توضیح میدی اقا من احساس برتری نمی کنم ! خوب ازم پرسیدی دارم توضیح میدم دیگه! متوجه نمی شن !
مثل این میمونه که من ازش بپرسم چجوری قرمه سبزی بپزم و بالا سرم وایسته و هراشتباه رو یاداوری کنه و گهگداری هم از گوش ندادن من اعصابش خورد شه و بعد من تهش بگم توبرای تحقیر من این کار رو می کنی :|
و درک این موضوع حتی برای پدرومادر تحصیل کرده سخت تر هم هست ! خیلی خیلی سخت تر !
پ.ن : حدود 10 تا شماره با اسم رومیخواست تو گوشیش سیو کنه وبعد دانش اموزاش روتوی شاد ادد کنه( گند بزنن این سیستم بدرنخور و برنامه ریزش رو ) من رو صدا کرده حالا چیکار کنم. کاغذ برداشته داره دونه دونه شماره ها رومینویسه. میگم مادرمن نیاز نیست! میگه اخه من میخوام سیوکنم ! میگم نیا نیست بنویسی از گوشی هم میشه سیو کرد ! هی من میگم نیاز نیست اون هی میگه اخهمیخوام این کارو کنم.
من هم برگشتم گفتم: بالاخره از من سوال داری یا نداری ؟اگه بلدی چرا من رو صدا کردی؟اگه من رو صدا کردی چرا گوش نمیدی چی میگم؟
و زد زیر گریه و دعوا شد...
بهم میگه تو فکر میکنی همه چیز رو میدونی! تو دلم گفتم اتفاقا تو این فکر رو می کنی !
ده ها بار بهش گفتم وقتی یه چیز رو توضیح میدم یه جا یادداشت کن یادت بمونه ! مادر من تحصیلکردست ها ! سالهاست این کار رو نمیکنه! حاضره هر روز بیاد یه چیز تکراری بپرسه و به جوابش گوش نده و من براش انجام بدم و این چرخه رو ادامه بده.
میدونم مادرمی و ازت خیلی چیزا یاد گرفتم و به گردنم حق داری ! اما اینکه میگم اینی که توضیح دادم یادداشت کن یادبگیری توهین بهت نیست!
میگی من خرم از پل گذشته به این چیزا نیاز ندارم ؟
خو پس چرا هرروز هر روز میپرسی ؟
سر صبحی چه اعصاب خوردی ای شد...اه....
پ.ن: حتی با این که بارها بهش توضیح دادم و گفتم یادداشت کنه تا یادبگیره باز الان گوشی رو داده دست خواهرم براش انجام بده :|
سرفه خشک و تنگی نفس. میدونم که احتمال کرونا رو باید کنار بذارم و بهش فکر نکنم. دوسه سال پیش که پنومونی زده بود ریه م رو داغون کرده بود این سرفه ها و تنگی نفس شروع شد. شیش ماه اول که داغون.... من از لحاظ پزشکی نمیدونم ربط داره یا نه اما از اون موقع الرژی گاه به گاه میاد سراغم وعکس قفسه ی سینم هم نشون میداد.
به هر حال ... الان هی با خودم میگم نکنه کرونا باشه ؟!هعیی
از یه طرف هم مغزم میگه نه بابا عادیه همش اینطور بودی !
امروز اومدم بعد از مدت ها گریز آناتومی ببینم . تقریبا بعد از یه سال. اخرین باری که دیده بودمش اوایل زمانی بود که سرطان عمه م تشخیص داده شده بود و از شانسمم اواسط فصل 5 سریال بود که ایزی استیون میفهمه سرطان داره. از اونجایی که مبتلا به خودآزاری هستم نشستم و نگاه کردم و افسردگیم واضطرابم و هیپوکندریام بدتر شد.از همون موقع ندیدم و ترک کردم این سریال رو.
امروز اومدم شانسکی یه اپیزود زدم. دلم تنگ شده بود براش.احتیاج به انگیزه داشتم. اما بیشتر از نیم ساعت نتونستم نگاه کنم. نمیدونم چرا با اینکه سریال فوق العاده ایه اما دیگه جذبم نمیکنه ! سریال های پزشکی کره ای رو خیلی بیشتر ترجیح میدم الان !!!!!
پ.ن: یه چیزی که خیلی تو سریال های امریکایی اذیتم میکنه بی بندو باری بیش از حدشونه .من آدم مذهبی ای نیستم. اما با زندگی بدون چهارچوب و بدون تعهد به شدت مخالفم و نمیتونم تحمل کنم. تو سریال هایی که دیدم اکثرا شخصیت ها از همین بی بند و باری و بدون چهارچوب بودن ضربه می خورن. اگر که خودشون قبول دارن این آسیب ها رو و به وضوح هم نشون میدن ،درک نمی کنم که چرا روز ب روز تبلیغ بیشتری برای چهارچوب نداشتن میکنن!
نمی گم این جا گل وبلبله ها!از نظرخود من ما هم از اون ور بوم افتادیم !
من با جفت اینا مشکل دارم .ولی با اونا بیشتر و بیشتر مشکل دارم !
از بین هزاران چیز که این روز ها روی اعصابمه بدترینش مشخص نبودن تاریخ کنکوره...
پووف...
اون مسئول محترم کله گچی هم که گفته بود کنکور امسال رو برداریم و با سوابق تحصیلی بچه ها برن دانشگاه رو که ازش نگم دیگه ...
اون لحظه که خبر این رو خوندم دلم میخواست از صحنه ی روزگار محو شم .
آخه بیشعور نفهم ،درد و بلای بچه هایی که پشت کنکور موندن تو سرت، بی مغز، هیچ می فهمی چقدر نا عادلانه ست تویی که دوسال پشت کنکور موندی تا بری رشته ی مورد علاقت یهو زرتی با عدم تعادل روانی فردی مثل شما میان و زرتی میگن تلاش چند ساله ت فی سبیل الله بود و با نمرات و سوابق دبیرستانت که چند سال پیش فارغ التحصیل شدی باید وارد دانشگاه شی!
از این بدتر شرایط پارتی بازی و ناعدالتی بسیار بسیار بیشتر از برگزاری کنکور خواهد بود و آقازاده های عزیز خیلی خیلی راحت تر ....پناه بر خدا
الکی دارم اعصابم رو خورد میکنم ... اگه این عدم برگزاری کنکور تصویب میشد ... من خودکشی میکردم ... توف به ... هعی..