پنجشنبه ۲۸ شهریور ۹۸
اینم تقدیم به خودم که چند روزه با وجود اینکه خودم رو آروم میکنم ، حسرت عجیب و آه عجیبی گوشه ی دلم گیر کرده و تمام مدت دارم به زندگی جدیدی که منتظره دال هستش غبطه میخورم.درس خوندن توی یکی از بهترین دانشگاه های اروپا و زندگی مستقل و جدید و پر هیجان! بی نهایت براش خوشحالم و فقط خدا میدونه چقدرررررر دوستش دارم.
اما خوب اون حسرته گوشه دلم اذیت میکنه که چرا من نه !
آدمیزاد همش در حال کلنجار با خودشه دیگه ، مگه نه؟!
از مسیر زندگیم راضیم اما هر چقدر هم بگم اینو نمی تونم کتمان کنم که بالاخره الان من هم دوست داشتم منتظر ثبت نام توی دانشگاه و رشته ی مورد علاقه م باشم و به جای زیست شناسی دبیرستان ، آناتومی گری و فیزیولوژی گایتون دستم باشه .
اما این رو ربطش میدم به تقدیر و برنامه ای که خدا برام چیده...!!!!