دیشب نوشتم و نوشتم.از حال و روز این روزام. از بلاتکلیفی و کنسرتی که بی نهایت روی دوشم سنگینی میکنه. از پسرفتی که در همه ی زمینه ها داشتم. از جواب کنکوری که میدونم چه خبره. از شونه درد و انگشت دردی که بعد گیتار زدن میاد سراغم. از گوشه گیریم تو کلاس رقص و وزنی که پایین نمیاد. اما دستم خورد و همش پاک شد .
شنبه به ش گفتم احتمالا نتونم اجرا رو برسونم. اهنگم اماده نیست. دستم نمیکشه. هی نت ها میبرن از دستم. به شدت تحلیل رفته تکنیکم. و گفت تو بزن اگه نرسیدی به اجرا اشکال نداره.
دوست دارم این روزا به تنها چیزی که فکر میکنم موسیقی باشه.الان تنها هدفی که تو زندگی bold شده تموم کردن این اهنگه. میدونم که تمومش کنم اعتماد به نفسم برمیگرده.
چند روزه که مدام کابوس میبینم و گه گاهی پانیک میاد سراغم. اینجور استرس ها برای من نرمال به حساب میاد و خیلی وقت بود اینجوری نبودم. یهو متوجه شدم که توی این شلوغ پلوغی این روزا به کل یادم رفت قرصم رو بخورم 🤦♀️ بدو بدو تا قبل بسته شدن دارو خونه امشب ساعت ۱۰ رفتم و گرفتم.خداروشکر.
پ.ن :چهارشنبه جوابا میاد 🤷♀️
پ.ن : بچه ها از مریدا خبر دارین ؟ چرا رفت ؟ 😕
پ.ن : اینم ۳۰ ثانیه از اهنگی که قراره اجرا کنم. ممکنه دلنواز به نظر برسه اما خیلییییی با من فاصله داره. پر از ضعف تکنیکی و موزیکالیته ای که فقط خودم تو ذهنم میدونم چقدر از ایده ال دوره .این ۳۰ ثانیه رو دقیقا ۶۳ بار ضبط کردم ! باید بتونم !نمیدونم چطوره که حتی تو موسیقی یه بار از خودم نپرسیدم ایا ارزشش رو داره یا نه !چطوره که حتی یه بار به خاطر کمردرد و شونه درد و مچ درد و ورم های انگشتام و جای کبود شده ی کمر گیتار روی ساعد دستم از نواختن دست نکشیدم ؟! یعنی هدف من برای پزشک شدن هنوز به این مرحله نرسیده ؟ مطمئنم هر وقت به این مرحله برسه موفق میشم !
۳