چهارشنبه ۱۲ تیر ۹۸
دوست دارم خوب یا بد امروز فردا هرچه زودتر بگذره
خسته شدم ازین برزخ...
به طرز عجیبی تمرکزم رو از دست دادم
کهیر های بدنم روز به روز بیشتر میشن و من هرچی فکر میکنم دلیلی جز فشار روحی پیدا نمیکنم
مامانم روز و شب قرآن میخونه برام و من عذاب وجدانم بیشتر و بیشتر میشه
بابام دوباره رفته رو مود راه رفتن رو اعصابمو و چپ میره راست میاد میپرسه آماده ای ؟ فکر میکنی قبول میشی ؟
هلیا هم نشسته از ظهر جمعه برنامه ریخته (برنامه ها!) واسه خوش گذرونی
جدای از این از این زندگی یکنواخت خسته شدم...
من آدم یه جا نشستن نیستم ....
کلا خسته م دیگه ...خسته م...
اقا یه لحظه این زندگی رو بذارین رو pause من برم یه خواب راحت کنم و برگردم!