به کجا می روم آخر؟

نه عشق روپوش سفید و اسکراب دارم ،نه عشق استوتسکوپ انداختن دور گردنم و نه عشق خانم دکتر خطاب شدن ...

این ذهن تب دارم ، این قلب سنگینم ، این تجارب سختم در مورد بیماری تنها زمانی اروم میشن که بتونم به هومو ساپینسی دیگر کمک کنم که بتونه به زندگی برگرده...

دوست ندارم بی دغدغه زندگی کنم و بدون اینکه هیچ تغییری به وجود بیارم بمیرم...

اینکه عمه م جلوی چشمام داره ذره ذره آب میشه و من هیچ کاری از دستم بر نمیاد قلبم رو هزار تیکه میکنه ...

من وقتی دلگیرم وقتی از بابام غر میزنم ،از عمه غر میزنم ،از دختر عمه و... در واقع دارم سرخودم فریاد میزنم ... خودم رو تنبیه میکنم...

هزاران نفر به دنیا میان وهزاراننفر میمیرن و دنیا کک اش هم نمیگزه ...

اما اگر این وسط باعث بشی یکی بابت هر نفسی که میکشه خداروشکر و تورو دعا کنه بزرگترین نعمته...

خوشبحاله دانشجو های پزشکی و پزشکایی که روز و شبشون رو دنبال این هدفن...

+ یه جلسه شیمی درمانی عمه مونده و دکتر گفت بعدش باید ایمنی درمانی بشه . دختر عمه از دکتر پرسید تا کی ؟دکتر گفت تا زمانی که سلولهای سرطانی یاد بگیرن در مقابلش مقاومت کنن!بعدش باید دارو رو عوض کرد و قوی تر داد!

+ عمه کوچیکم ده سال پیش فوت کرد.سرطان رحم متاستاتیک! میدونی چیه ؟!عمه چهارسال زجر کشید و بعد راحت شد .اما اونایی که موندن ... زجرشون تا بعد از ابد هم ادامه داره ...خدایا هیچ وقت عزیزانم رو با بیماری من و من رو با بیماری عزیزانم ازمایش نکن...

+ قلبم سنگینی میکنه... ای کاش .... هعیی خدای بزرگ...


۸ نظر
فاطمه م_
۱۷ خرداد ۰۰:۴۰
خدا کنه حال عمه‌ت خوب بشه هر چه زودتر :( و روند درمانش سریع‌تر بگذره، و خودش و شماها کمتر اذیت بشین. :-*

پاسخ :

ممنونم فاطمه ی مهربونم *-*
سلامت باشی
هیوا جعفری
۱۷ خرداد ۰۹:۴۵
منم تجربه سرطان رو تو خونوادم داشتم و می دونم چقدر سخته، البته مورد ما حالش خوب شد و بچه دار شد و حالا زندگیش خوبه... امیدوارم عمه شما هم بتونه از پسش بربیاد :) 

پاسخ :

ممنونم عزیزم 
ما خیلی تجربه ی سرطان داشتیم ....
که خوب دوتاشون عمه هام هستن و بقیه هم از فامیلای نزدیک 
ازدواج خانوادگی باعث شد ژنش بمونه...
شاید اگر تجربه ش رو نداشتیم اسون تر بود برای عمم. چون از نزدیک دیده چه چیزایی در انتظار یه بیمار هست براش خیلی سخته...
انشالله همه ی مریضا شفا پیدا کنن...
شمیم ..
۱۷ خرداد ۱۱:۰۸
هیوای عزیزم امیدوارم به ارزوت برسی :)

پاسخ :

مرسی عزیزم 
تو هم همین طور *-*
💫 Teenage Dreamer
۱۷ خرداد ۲۲:۵۵
اینکه یکی از نزدیکان ادم سرطان بگیره خعلی تجربه بدیه...
ادم اروم اروم آب شدن و از بین رفتن عزیزش رو میبینه و هیچ کاری نمیتونه بکنه!
ایشالا زود تر بشه یه درمان درست براش پیدا کرد:(

پاسخ :

دقیقا...
انشاءالله3>
نباتِ خدا
۲۱ خرداد ۱۴:۰۳
ان شالله عمه ی عزیزت شفا پیدا کنه هیوا جان،خاله منم نه ماهه درگیره سرطان سینه هس
باید امیدوار باشیم :)

پاسخ :

عمه ی من هم دقیقا 9 ماهه درگیر سرطانه سینه ست...
البته خوب از خیلی وقت پیش بوده 9 ماهه فهمیده
باید امیدوار باشیم اره :)

نباتِ خدا
۲۱ خرداد ۱۶:۳۱
دقیقا شبیه خاله من...اونم خیلی وقته درگیرشه ولی نه ماهه متوجه شده...متاسفانه زن ایرانی زیاد اهمیت نمیدن و ساده ازش میگذرن باید در مورد خیلی چیزا آموزش ببینیم.

پاسخ :

دقیقاااااا...
چند سال بود علائمش رو داشت ها!
ولی دکتر نمی رفت...
خدا هم عمه ی من و هم خاله ی نبات رو شفا بده
نباتِ خدا
۲۱ خرداد ۱۶:۴۸
الهی آمین

پاسخ :

یا رب العالمین 3>
نباتِ خدا
۲۱ خرداد ۱۶:۵۶
ادامشو بلد نیستم  دیگه :)))))))))

پاسخ :

3>
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان