بعد از انرژی گیرنده ترین کابوس دنیا خسته ترینم:/ وقتی خواب بودم میدونستم خوابه ! میدونستم کابوسه ! اما دوست نداشتم خودم رو بیدار کنم! یه جمله ای بود میگفت میدونین چرا من خودم رو با چکش میزنم ؟! چون وقتی بس کنم اونوقت حس خیلی خوبی داره!
خواب دیدم سر جلسه ی کنکورم . از همون اولش معلوم بود خوابه! چون هیچ جوری نمیتونست منطقی باشه که خانم ا.ک.ب.ر.ی مراقب جلسه ی کنکور باشه!( یه بار باید یه پست جدا گانه راجع به خانم الف که بیشترین ظلم ها رو در حق دانش آموزای رشت کرده بنویسم !)
چندین تا سوال روی میزم بود وقت شروع شده بود اما من نمی تونستم تجربی 98 رو از بینشون پیدا کنم! ساعت 10 و نیم بالاخره پیدا کردم! نمی تونستم تمرکز کنم ! سوالا رو بلد نبودم! دفترچه م فقط زیست و فیزیک توش داشت و ریاضی و شیمی هم بود اما میدونستم ریاضی و شیمیه اما نمیتونستم بخونم ! حتی از روش ! برگش برام تار بود!
بگذریم وقتی بیدار شدم هزار بار خسته تر بودم... خواب بدی بود اما شاید لازم بود... باعث شد به خودم بگم خداروشکر کن که چهار هفته وقت داری ! ممکن بود الان سر جلسه ی آزمون باشی!
+ دیروز ح.ا.م.د بهم پیام داد. دوسال بود ازش خبر نداشتم. گوشی قبلیم هم خراب شده بود و همه ی شماره ها پریده بود . چون تو هیچ شبکه ی اجتماعی ای نبود هم در دسترس نبود.چند روز پیش یادش افتاده بودم و بهش دسترسی نداشتم.خیلی خوشحال شدم دیدم پیام داد. "ح" وقتی تهران کلاس المپیاد میرفتم هم کلاسم بود. یه بار یه دعوای حسابی با خودش و دوستاش گرفته بودم و همشون رو از گروه کلاس دیلیت کردم! اما بعدش واقعا نمیدونم چی شد رفیق شدیم. البته یه سال از من جلوتره . 96 کنکور داد و شیمی دانشگاه ش.ر.ی.ف. قبول شد.ازش پرسیدم چه میکنی دانشگاه خوبه؟! گفت انصراف دادم!!!!!!!!! منم مثل تو یه ماه دیگه کنکور دارم!!!!! خیلی دلم گرفت... خیلی زیاد ... از این آینده ی غیر قابل پیش بینی که ممکنه حتی خِر خودمم بگیره! از اینکه چقدر با علاقه رفته بود شیمی بخونه و الان به امید دندون یا دارو برگشته!!! چقدر واسه خوندن علوم پایه به خودش اعتماد داشت! مامان و.ی.ک.ی. راست میگفت درست میگفت که اگه رتبه ی خوب نیاوردی برو علوم پایه و بعد لیسانست اپلای کن واسه رشته ی دلخواهت! اما...! اما...!!!! آإم گاهی کم میاره! "ح" هم با این فکر رفت شیمی ! اما به قول خودش دوباره برگشت سر خونه ی اول!!! ای زندگی غیر قابل پیش بینی....!
+ بچه ها دعا کنین حوزه م بیوفته کتابخونه علوم پایه! چاق شدم و قدم هم بلنده خیلی روی صندلی تکی های داغون دانشگاه جا نمیشم! هم گردنم داغان میشه و هم کلا چون جا نمیشم اذیت میشم!
+ باید قبول شم...همین امسال...