شنبه ۱۱ خرداد ۹۸
ای کاش میدونستم کی یا چی هستی که هر روز انقدر دلتنگتم ...انقدر چشم انتظارتم...
نمی دونم چرا وقتی هر شب بالشتم رو بغل میکنم و حس میکنم تو رو بغل کردم آروم میشم...
نمیدونم کی هستی...نمی دونم چی هستی...
شایدم دلم برای خودم تنگ ّشده...شاید دلتنگ خودمم...چشم انتظار خودمم...
میگه وقتی قبول بشی و تکلیفت با زندگیت روشن بشه از این بلا تکلیفی بیرون میای.
شاید درست بگه شایدم نه...
فکر میکنم هممون گاهی تو زندگی احتیاج داریم یکی باشه که بغلمون کنه و بگه درست نمیشه! اما من کنارتم ! ربطی هم به عشق و عاشقی و دختر پسر نداره... توی سرشت ما نهادینه شده... یکی که باشه فقط بفهمه مارو ...همین... چیزی هم نگه هم نگه ... بفهمه!
شاید اصلا درستش اینه که فقط باید به خدا و خودمون تکیه کنیم... اما گاهی آدم نیاز به یه "انسان" داره... همونقدر مقدر به زندگی و نا توان در برابر خالق ..." آنچه آید به سرم را یار می فهمد فقط!" ... توی این دنیای به این بزرگی گاهی فقط یه شونه احتیاج دارم. یه شونه که باشه و سرم رو بذارم گریه کنم و بعد بره ! همین!
می روم گوشه تنهایی خود غرق شوم
آنچنانی که نباشد اثری از خبرم
+ دلم گرفته بچه ها ... یکم حرف بزنین لطفا...
+ عنوان از مژگان عباسلو