شانزدهم فروردینِ هزار و چهارصد

دیدین گاهی یه فیلمی میبینین، بعد اون روز، ساعت،حال و هوا و مود خودتون،صداهایی که میشنیدین براتون نهادینه میشه؟ غروب امروز برای من به شدت حال و هوای سریال La La Land  رو داره، مخصوصا اون چند دقیقه ی آهنگ City of Star اون. این غروب آهنگش تو سرم پلی میشه و سکانس های فیلم از جلوی چشام میگذره. هوای بیرون گرم و خنک (!) و نیمه روشنه و صداهای گنجشکا به گوشم میرسه. یاد دوران مدرسه و غروب های برگشتن از کلاس زبان میوفتم که تلمباری از درس و مشقو ول میکردم یه گوشه و تلپی مینداختم خودمو پشت لپ تاپم و فیلم تماشا میکردم و صحنه هاشو به خاطر میسپردم تا فرداش با یار نیمکت آخریم، میم، درباره ش حرف بزنیم و ذوق مرگ شیم. میم...تنها یار و یاور اون روزایی خودم، بهترین دوستم، که الان در بهترین حالت برام barely یه دوست معمولیه ... الان دیگه فیلم دیدن اونقدر برام لذتی نداره و جای خالی میم تو قلبم یه سوراخ بزرگه! دیگه کسی نیست که بشینم فیلم ها رو براش اسپویل کنم! دیگه اون روزهای نیمکت آخر و سر کلاس خوردن ها و اسم فامیل بازی کردنا، آهنگ گوش دادنا، تقلب کردنا و بزرگ ترین دغدغه امتحان آمادگی دفاعی فردا بودنا،کلاس های لحظه آخری رفع اشکال فیزیک رفتنا،فکر کردن به اینکه همه چی درست میشه و به ارزومون میرسیم ها،  گذشت و من تو غروب یه روز بهاری پنج شیش سال بعد از اون روزا، بعد از سه سال پشت کنکور موندن،  پشت لپ تاپم نشستم و گرمی خنکی تو ذوقم زد و کولرو روشن کردم و به اون آهنگ نوستالژیک خودم گوش میدم و هر چقدر یاد و خاطره ی اون روزا رو از مغزم به قلبم منتقل میکنم اون جای خالی پر نمیشه که نمیشه هیچ ... عمیق تر هم میشه ...

کاش میشد با تمام سختی اون روزا، برگردم اون زمانو دوباره زندگی کنم و لذت ببرم...دلم برات تنگ شده مای فاکینگ تینیج یرز...


I don't care if I know
Just where I will go
'Cause all that I need is this crazy feeling
A rat-tat-tat of my heart




منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان