تابو شکنی

تنبلی تخمدان چیزی بود که حدود دوسال پیش متوجهش شدم.امنوره های طولانی ، چربی بالا و کبد چرب هم از عوارضش بود و ازون بدتر اینکه اگر کنترل نشه تا ۱۰ ،۱۵ سال دیگه حسابی ریسک سرطان رو بالا میبره‌ اون هم با این ژن عالی که به من رسیده‌

معمولا کسایی که این بیماری رو دارن چند ماه یک بار پریود میشن اما من بدون قرص به هیچ وجه نمیشدم ! 

یادم نمیاد اخرین باری که بدون قرص پریود شدم کی بود !اما مطمئنم بیش از یه سال و نیم پیشه! اما امروز با کمال ناباوری دیدم ^خودم ^ پریود شدم.

 کمر درد و درد زیر شکمی که امانم رو بریده بود خوشحال ترم میکرد.حتی همین الان !

شاید اولین باری که یه لک بزرگ توی لباس زیرم دیده بودم حدودا ۱۲ سالگی، حالم گرفته شد. نترسیده بودم اما ازش متنفر بودم 

اما الان انچنان برام نشونه ای از سلامتی شده که مثه خر ذوق میکنم!

میدونم درمان صد در صد نداره pco اما باید تا میتونم کنترلش کنم ...

+اولش این پست رمز دار بود . بعد با خودم گفتم دلیلی نداره به هرحال یه مسئله ی عادی و فیزیولوژی بدن خانم هاست. چه بهتر که همه بدونن..

+ برای اطلاعات بیشتر از این بیماری این لینک رو بینید : تخمدان پلی کیستیک


۶ نظر

پیش به سوی خانه

به وقت پنج صبح کیش داریم برمیگردیم.

اولش گفتم ترجیح میدادم نمی اومدم اما حرفم رو پس میگیرم 

حجمی از انرژی که خالی شد باورنکردنی بود 👌

الان هم در حالی که با چشمای بسته روی تخت نشستم منتظرم راه بیوفتیم.

دلم واسه قیمه خونگیای اشپزخونه کنار هتل تنگ میشه😋و برای هواش اصلا و به هیچ وجه 😕


۲ نظر

چرا باید اینجوری باشه ؟

امروز با خواهرم حدودای ساعت چهار رفتیم لب ساحل 

محل اقامتمون خیلی فاصله کمی داشت 

رفتیم و یکم تو آب راه رفتیم و اومدیم صدف جمع کنیم . یه اقایی که معلوم بود جنوبی بود اومد و یه مشت صدف اورد گفت این برای شما . اولش گفتم چقدر مهربونه. بعدش دیدم به طرز حال بهم زنی داره سعی میکنه صمیمی بشه . 

خواهرت چند سالشه؟ تو چند سالته؟محل اقامتتون کجاست ؟کجایی هستین ؟

من سعی میکردم همه رو سر سنگین جواب بدم اما اون کوتاه نمی اومد.

اومد گفت بیاین اینجا پاچه شلوارتون رو بالا بزنید و تو ماسه بشینید و ماسه درمانی کنید ! خواهرم فوری پاچه شلوارش رو زد بالا و رفت نشست روی شن. اون اقا اومد و شروع کرد روپای خواهرم شن ریختن و یه لحظه ساق پاشو گرفت تا روش شن بریزه. حالم بهم خورد. حس انزجاری که هنوزم باهامه .

فوری خواهرم رو بلند کردم و صدف هاش رو پس دادم و موندم بره و بعد خودم اومدم.

لعنت بهش... با اینکه واسه مامان و بابام گفتم اما هنوز اروم نشدم .

۴ نظر

مسافرت

ساعت ۱۵ و ۵۰ دقیقه به وقت کیش.

اگر بگم که ترجیح میدادم الان توی اتاق خودم تنها باشم به جای اینکه میومدم سفر،با اینکه دروغ نیست ولی کفران نعمته !

همه ی خواستم الان اینه که یه روز تنهایی برم لب دریا و درحالی که پاهام رو تو آب رها کردم گریه کنم تا خالی شم 

۱ نظر

مرگ تدریجی

ولی زندگی با پدر و مادر سختگیر مثل مرگ تدریجی میمونه 

وقتی علایق و استعدادت رو با خاک یکسان میکنن...

پ.ن : حق رفتن به کلاس موسیقی و گیتار زدن رو ازم گرفتن چون محیطش خوب نیست و حواسم رو پرت میکنه 🙄 گفتن تا پزشکی قبول نشی نمیذاریم بری 😶 خنده دار نیست ؟! تحریم یه دختر ۲۰ ساله! دختری که هنوز تو آموزشگاه به عنوان همونی میشناسن که همه ش پدرش تحریمش میکنه و گیتارو ازش میگیره نمیذاره کلاس بره 😶 ‌کسی که تا میاد قول و قراری چیزی بذاره اول بهش میگن با ولی ت هماهنگ کن 😕

مرگ تدریجی ، میدونیییییین ؟!تدددددریجی !

+ حالا گیریم من سال بعد قبول شدم و از تحریم خارج شدم !پدرم چجوری میتونه اعتبار از دست رفته م رو برگردونه ؟! هعیییی! به درک ! 

تهش اینه راه میوفتم میرم یه اموزشگاه دیگه 🤷‍♀️

۵ نظر

نیو استارت :)

همه ی نوشته هام رو پیش نویس کردم. همه چیز چه خوب چه بد گذشته و من تمامش رو توی گذاشته جا میذارم و درس هایی که ازش گرفتم رو تو قلب و ذهنم نگهداری میکنم.

شاید بگید خیلی دیوونه م اما خوب شد که امسال نشد و دوباره قراره یه سال دیگه هم تلاش کنم . 

خوشحالم بابت درسایی که گرفتم و قراره بگیرم.

خوشحالم از اینکه فهمیدم برای خانواده م خیلی مهمم فارغ از نتیجه.

دلم آشوبه بابت وقت های از دست رفته و کم کاریام اما هرچه زودتر تلاش میکنم احیا بشم . الان وقت این کار ها نیست .

و سر آخر f..k what others think :) همین که خونواده م تعداد محدودی از دوستام پشتم هستن برام کافیه:)

پ.ن : انقدرر ازین نیو استارت ها زدم و بعدش ول کردم که حسابش از دستم در رفته :)اما امیدوارم این استارت جواب بده :)

۱۰ نظر

خسته

انقدر خسته و ناراحتم که از خونه بیرون زدن هم حالمو خوب نکرد

الانم برگشتم خونه و کلید نداشتم و کسی هم خونه نیست .

اومدم یه جزوه ی گیتار رو کپی کنم والکی طولش میدم و میشینم تو مغازه تا وقت بگذره بقیه برسن خونه.

خسته م اندازه ی میلیون ها سال.

پ.ن : یکی از رتبه های تک رقمی از فرزانگان رشت بود. براش خیلی خوشحالم و بی نهایت غبطه میخورم .

۳ نظر

حال و هوای این روزا +هیوا مینوازد

دیشب نوشتم و نوشتم.از حال و روز این روزام. از بلاتکلیفی و کنسرتی که بی نهایت روی دوشم سنگینی میکنه. از پسرفتی که در همه ی زمینه ها داشتم. از جواب کنکوری که میدونم چه خبره. از شونه درد و انگشت دردی که بعد گیتار زدن میاد سراغم. از گوشه گیریم تو کلاس رقص و وزنی که پایین نمیاد.  اما دستم خورد و همش پاک شد .

شنبه به ش گفتم احتمالا نتونم اجرا رو برسونم. اهنگم اماده نیست. دستم نمیکشه. هی نت ها میبرن از دستم. به شدت تحلیل رفته تکنیکم. و گفت تو بزن اگه نرسیدی به اجرا اشکال نداره. 

دوست دارم این روزا به تنها چیزی که فکر میکنم موسیقی باشه.الان تنها هدفی که تو زندگی bold شده تموم کردن این اهنگه. میدونم که تمومش کنم اعتماد به نفسم برمیگرده.

چند روزه که مدام کابوس میبینم و گه گاهی پانیک میاد سراغم. اینجور استرس ها برای من نرمال به حساب میاد و خیلی وقت بود اینجوری نبودم. یهو متوجه شدم که توی این شلوغ پلوغی این روزا به کل یادم رفت قرصم رو بخورم 🤦‍♀️ بدو بدو تا قبل بسته شدن دارو خونه امشب ساعت ۱۰ رفتم و گرفتم.خداروشکر.

پ.ن :چهارشنبه جوابا میاد 🤷‍♀️ 

پ.ن : بچه ها از مریدا خبر دارین ؟ چرا رفت ؟ 😕

پ.ن : اینم ۳۰ ثانیه از اهنگی که قراره اجرا کنم. ممکنه دلنواز به نظر برسه اما خیلییییی با من فاصله داره. پر از ضعف تکنیکی و موزیکالیته ای که فقط خودم تو ذهنم میدونم چقدر از ایده ال دوره .این ۳۰ ثانیه رو دقیقا ۶۳ بار ضبط کردم ! باید بتونم !نمیدونم چطوره که حتی تو موسیقی یه بار از خودم نپرسیدم ایا ارزشش رو داره یا نه !چطوره که حتی یه بار به خاطر کمردرد و شونه درد و مچ درد و ورم های انگشتام و جای کبود شده ی کمر گیتار روی ساعد دستم از نواختن دست نکشیدم ؟! یعنی هدف من برای پزشک شدن هنوز به این مرحله نرسیده ؟ مطمئنم هر وقت به این مرحله برسه موفق میشم !

 

 
۳

 

۳ نظر

تسلیم!

به نظرم یکی از بزرگترین رمز و راز های زندگی شاد و موفق ،تسلیم شدن در برابر چیزهایی هستش که قابل تغییر نیست!

شاید ادم از بیرون ترسو به نظر برسه اما فقط خودش میدونه که چقدر مصممه.

انرژی نذاشتن روی این مسائل باعث میشه ادم انرژی و وقت و امید کافی برای مسائل قابل تغییر داشته باشه.

از نظرم یکی از بزرگترین اهداف زندگی هر فرد اینه که بفهمه قدرت تغییر چه چیزهایی رو داره و در جهت تغییر مثبت بره.

+یه جمله ی خیلی کاربردی یاد گرفتم! : به درک! 

مدتیه همون اول که میفهمم یه چیزی رو نمیتونم تغییر بدم به کار میبرمش!باید بگم معجزه میکنه!!! و قدرتم رو بیشتر!

۳ نظر

غذای لاکچری

فقط اومدم بگم که اگر بدونین خیار محلی با ماست چقدرررر خوشمزه س 👌👌👌

خیلی چسبید بهم .خیلی خیلی زیاد 😍 

۵ نظر
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان