گرفتاری شدم به خدا 😑

من یه قرارداد نانوشته با ویروس ها دارم که اخر تیر میزبانی شون رو کنم.

یه سال هم جاخالی نمیدناااا

هیچی دیگه اسیر شدیم 😑

ادامه مطلب ۹ نظر

دلتنگ شما😉

بچه ها دلم خیلی تنگتون شده

این روزا خیلی شلوغ پلوغ بود واسم وقت نکردم سربزنم بهتون 

حتما تا اخر هفته نوشته هاتون رو خواهم خوند دلم خیلی تنگ شده واسه قلم خیلی هاتون🌹😘

چه خبرا بچه ها؟شاد و سلامتین به امید خدا ؟😘😘

۱۳ نظر

گمشده (lost)

اول میخواستم که یه توضیح مختصر و نقد راجع بهش بنویسم. اما دیدم اصلا عظمت این سریال قابل وصف نیست.به جرئت میتونم بگم بهترین سریالیه که دیدم . حتما ببینیدش! با فکر باز ببینین! فقط برای سرگرمی نبینین!اونوقت متوجه میشین چقدرررر حرف برای گفتن داره! 


۴ نظر

دودلی

ارزششو داره؟

اگه داشته باشه من آدمش هستم؟

باید فکر کنم...

نمیدونم...

۳ نظر

رژیم!

خوب خوب !

این دو روزه زدم خودم رو از بیخ چپر چلاق کردم :/

از قدیم گفتنا رهرو ان نیست و ازین حرفا !

هیچی یه رژیم فوق العاده سخت و ورزش سنگین رو شروع کردم و نتیجه ش الان سرگیجه و کمردرد وحشتنا‌ک و کوفتگی ماهیچه ست 🤦‍♀️

خلاصه که تصمیم گرفتم اروم اروم پیش برم ! به جای اینکه به خودم ۳ ماه فرصت بدم ۹ ماه فرصت میدم واسه لاغری ! تا عید ۹۹! خوبه دیگه !نه؟

امروز میشینم و یه برنامه حسابی برای تابستونم میریزم.

هم توش ورزش باشه هم تفریح هم گیتار و هم درس 

ادم باید خودش رو دوست داشته باشه و به صلاح خودش تصمیم بگیره :)

۷ نظر

غ.م.گ.ی.ن.ت.ر.ی‌.ن

غمگین ترینم 

چیزی که مهم نیست حال منه...

چون میخندم فکر میکنن برام مهم نیست فکر میکنن شادم 

اما من از درون دارم ذوب میشم و هیچکس نمی فهمه...

اولین روز تابستان خود را چگونه گذراندید؟!

امروز (یعنی در واقع دیروز) روزی بس شلوغ بود.

صبح ساعت هشت اینا بیدار شدم یعنی هلیا بیدارم کرد. چند روز بود میگفت کنکور دادی بعدش تو منو ببر کلاس زبان و بیار !حالا خوبه کنار خونمونه! بچه چپ دسته و میخواست که بپرسم از اموزشگاه که صندلی چپ دست دارن یا نه و نداشتن. قرار شد دوتا صندلی برداره کنار هم بذاره:)

بعدش رفتم بانک بغل خونه که حساب باز کنم و حدود یک ساعت و نیم اونجا بودم . خدارو شکر که یه کارمند خیلی خوب و وظیفه شناس به پستم خورد🤗

بعدش خرید و ارایشگاه و سرزدن به "ش":) خلاصه ۴ رسیدم خونه.

رفتار مامانم هنوز اونجوریه که گفتم و خوب پاس دادم به خاله پ.ر.ی (دوست صمیمی مامان )که روبراهش کنه.چون هر کاری میتونستم کردم و حالش خوب نشد.

و سراخر اینکه insomnia😞 بگیر بخواب دیگه ای ذهن تب دار🤨

۱ نظر

کنکور ۹۸ ^-^

به پایان رسید. تا خود امروز فکر میکردم وقتی کنکور بدم یه بار بزرگ از شونه م برداشته میشه. اما امروز سنگین ترش افتاد رو دوشم.
راستش تا خود صبح خوشحال و شاد و شنگول بودم و کلی تو ماشین با بابا تا دم حوزه گفتیم و خندیدیم. اما همین که وارد شدم و تابلوی دانشکده پزشکی رو دیدم لبخند روی لبم ماسید. نمیدونم چرا یهو کم کاری هام اومد جلو چشمم ... بگذریم... له شدم و استرس گرفتم 
حوزه م دانشکده ادبیات بود و جای خوبی بود ، نسبتا منظم و تا حدودی خنک با مراقبان به شدت مهربان:) تو عمومی ها مثه خر ذوق کرده بودم!خیلی خوب زدم.
اما تخصصی ها ....! بجز زیست سه تای دیگه پایین تر از حد انتظارم بود.خوب من تقریبا نصف هر درس رو حذف کردم و تسلط نسبی به بقیه ش داشتم اما از اونجایی که سیستم کنکور امسال تغییر کرده بود(نظام جدید و قدیم ) ترکیب سوالا فرق داشت. مثلا فلان مبحث که هر سال حتما سوال میدادن ندادن امسال ! یا مثلا اگه قبلا ۳ تا میدادن امسال یدونه دادن! البته خوب مقصر خودم و کم کاریامم!
با حس و حال خوبی بیرون اومدم اما.تقریبا در حد انتظارم امتحان دادم.
حالا یه چیز خنده دار !توی دانشگاه گم شدم موقع برگشت و بابام ۴۵ دقیقه دنبالم گشت :) 
خلاصه برگشتم خونه و صادقانه گفتم خوب بود اما فکر نکنم قبول بشم.بابام خیلی راحت کنار اومد اما مامانم از دم ظهر اخم و گریه و قهر...
یه چرت ۳ ساعته :دی زدم و بیدار که شدم رفتیم به مامانبزرگام سر بزنیم. مامان تو راه بغضش ترکید. خوب من بهش حق میدم اما خیلی داره زیاده روی میکنه خیلی...نمیخوام قضاوتش کنم اما فقط عشقش اینه بچش پزشک باشه! همین! مامانم رو خیلی بیشتر از جونم دوست دارم اما این رفتارش روانیم میکنه.گفتم بهش جای اینکه تو به من امید بدی من باید بهت امید بدم !خیلی ناراحتم کرد خیلی... حتی شب شام بیرون بودیم تو پیزاریا هم گریه کرد!!!!دیگه وا دادم و گفتم بذارم به حال خودش باشه و باهاش دیگه حرف نزدم. باید یه ذره هم به فکر خودم باشم خوب! خودم رو بغل کنم! پس این وسط حق من چی میشه؟! به هر حال من هم تلاش کردم! من هم یکسال از زندگیم زدم! هرچقدر هم که کم کاری کرده باشم اما باز هم حق دارم داد بزنم که من هم تلاش کردم! من روح و روانم رو قربانی کردم ! رفتار مامانم خیلی اذیتم میکنه خیلی... باید زود خودم رو جمع و جور کنم. از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه ^-^ کنکور سال بعد قطعا قبولم :)
+تو ماشین داشتم با بابا صحبت میکردم. گفت برو یه رشته ای بخون سخت نگیر پشت کنکور اعصابت رو خورد نکن. معنی نداره این همه سال عمرت رو تلف کنی! من هم بهش گفتم چند سال تلف کردن عمر می ارزه به ۴۰ سال با حسرت زندگی کردن! دیگه چیزی نگفت و بعد چند دقیقه گفت من فقط نظرم رو میگم.تصمیم با خودته. هر تصمیمی که بگیری ما پشتتیم! اما این رو بدون که زندگی فقط پزشک شدن نیست! من هم گفتم من هم‌ هدفم از پزشک شدن فقط پزشک شدن نیست.من هدف دیگری دارم:)و بعد هم با خاطر ساپورتش تشکر کردم.
این چیزا که راجع به هدف و اینام قبلا اینجا نوشتم رو برای اولین بار همین جا از دلم بیرون ریختم .من بر خلاف ظاهرم خیلی خیلی تو دارم‌ و از نظر خیلی از اطرافیانم و حتی خانوادم من هم یکی از اون افراد عاشق اسم و رسم پزشکی ام!که خوب نظر اونام مهم نیست :دی
تصمیم گرفتم به معنای واقعی کلمه نذارم امسال چرت و چرند های اطرافیان روم اثر بذاره. زندگی منه. خودم میسازمش...
+ کاش یاد بگیریم نپرسیم از کنکوری ایا طوری ازمون دادی که قبول شی؟!فکر میکنی که چی رو چند درصد زدی؟! این دیگه ته بی فرهنگیه!
از در حوزه بیرون اومدم یه اقای میانسال با دخترش سوال پیچم میکردن !چطور دادی چند زدی!اخه به تو چه مرتیکه !جواب من به چه دردت میخوره !اصلا من رو میشناسی؟😐روانین ملت 😑
+خسته م!!! و مطمئنم لیاقت ارامش و استراحت دارم !برای یه مدت کوتاه نمیخوام سخت بگیرم به خودم 😙
+بچه ممنون از محبتاتون چشمام داره بسته میشه فردا کامنتا رو جواب میدم :)
شبتون بخیر🙂
 
۹ نظر

روز موعود

حدود هشت ساعت دیگه ورقه ها توزیع میشه
و خوب من هم روی یکی ازون هفتصد هزار صندلی نشستم و منتظرم ببینم چی قراره پیش بیاد :)
راستش نه شور و ذوق دارم و نه استرس! خنثی م! آرامش احمقانه ای دارم.
فقط دوست دارم بگذره فردا
صد البته خوب
صد البته از سال گذشته ی خودم بهتر
امشب نسبت به چنین شبی قبل کنکور پارسالم ارامش و اعتماد به نفس بیشتری دارم.
شاید از نظر خیلی ها من یه سال درجا زده باشم !
اما فقط خودم و خودم میدونم که چقدرررر تغییر کردم !
خودم رو دوست دارم و ارزو دارم فردا بهترین خودم باشم فارغ از نتیجه :)
+ بچه ها از ته قلبم برای تک تک تون دعا میکنم وارزو میکنم فردا بهترین خودتون باشید و خدا هواتون رو داشته باشه :)
کسایی که اولین کنکورشونه هم نگران نباشین هیچ اتفاق غیر منتظره ای قرار نیست سر کنکور بیوفته :)
+ روز دختر با تاخیر مبارک :)
+ یعنی پست فردا شب این موقع م راجع به چی میتونه باشه (ایموجی تفکر :)!
۱۰ نظر

من...

خیلی دارم به زندگی آیندم فکر میکنم.خیلی زیاد.
من عاشق پزشکیم. دوست دارم کمک کنم. دوست دارم تجاربم رو در میون بذارم.دوست دارم به بهبودی روح و جسم آدما کمک کنم.
ذره ای پزشکی رو برای کلاسش یا اسم و رسمش نمیخوام ! فکر میکنین مثلا یه گیتاریست مثل لیلی افشار به اندازه ی چه میدونم فلان دکتر شهره و درآمد نداره!صد البته داره بلکه بیشتر! تازه تماما یه زندگی با پایین ترین لول زندگی رو میگذرونه!
یا "ش" مثلا. توی بهترین خونه توی بالاشهر رشت زندگی میکنه و بهترین ماشین رو سوار میشه و یه زندگی ایده آل داره! 
میخوام بگم این چیزا واسه پزشکی ملاک نیست!حداقل واسه من! چون دیدم و دارم تجربه میکنم که اون زندگی که همهاز پزشکی انتظارش رو دارن میشه خیلی زودتر و با استرس پایین تری از مسیر دیگری بهش رسید( صد البته با تلاش خیلی خیلی خیلی زیاد! اندازه یه پزشک!)
پس برای من رسیدن به پول و زندگی خیلی خوب هدف پزشک شدنم نیست...
چطور بگم ؟بهم آرامش میده!
اینکه کمک کنم به خوب شدن حال مردم...
گیتار بزنم و پزشک روح باشم و درمان کنم و پزشک جسم...
من ازین مسیر دست نمیکشم...
ادامه میدم هر چند سال که بشه !
من گردن کلفت تر ازین حرفام !
من قدرتمند تر از اینم که حال خوبم و انگیزم در گرو قرص و دارو باشه!
باید کاری که آرومم میکنه رو انجام بدم تا داروی روانم بشه..
دیگه هیج وقت از موسیقی به خاطر کنکور دوری نمیکنم.جزئی از هویت و شخصیت من گیتارمه! نباید هویتم رو فراموش کنم !
و قدرتمند موسیقی و کنکور رو با هم پیش میبرم! به هر حال کنکور هم پلیه که من رو به نیمه گمشده ی هویتم میرسونه!
یا علی♡
۱۱ نظر
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان