ای خدا...

خیلی حس بدیه که خانوادت تورو به خاطر پشت کنکور بودن ریز و خوار ببینن و تا دهن وا کنی راجع به چیزی نظر بدی فوری از دماغت درآرن و بگن تو برو درست رو بخون. اصلا به تو ربطی نداره این موضوعات...
حتی تو موارد مربوط به خودم...
از دستشون خسته م و این عطش من رو برای موفقیت بیشتر میکنه...
اونقدر بغض و خستگی تو وجودمه که حد نداره...
ولی دووم میارم...
از هزار بُعد هزار فشار رومه و من این وسط دارم له میشم اما باز هم ادامه میدم...

فالو یور دریم و لا بالحواشی!!!!

مهم نیست کنکوری ( حالا چه کارشناسی چه دکترا و .... ) و یا اصلا چه تصمیم و deadline مهمی در زندگی تون دارید ، قطعا همتون مستحضر هستید که حاشیه داشتن چقدر آدم رو از هدفش دور می کنه !!!
حالا حاشیه چیه ؟! از نظر من هر چی !!!!!هر چیزی که غیر مربوط به هدفت باشه حاشیه ست! هر چیزیییی! و بدترین حاشیه ها هم حواشی ای هستن که مربوط به دیگرانند !
من همیشه دیگران توی زندگیم دودسته بودن و هستن :
1- افرادی که به شدت ازشون تنفر دارم و دوست دارم سر به تنشون باشه تا بمونن و یه روزی موفقیت من رو ببینن و از ظلم هایی که در حقم کردن اتیش بگیرن و جیلیز ویلیز شن  و یا افرادی که به شدت به دیگران ظلم می کنن ! ( نگین که شما ازینا ندارین !!! هر کسی بالاخره یه آدم اینجوری تو زندگیش داره )
2- افرادی که به شدت باهاشون هم دردی می کنم و با غصه شون از ته دلم عمیقا و وجودا غصه می خورم و همش فکر میکنم بهشون بدهکارم و باید یه کاری براشون بکنم ! ( متاسفانه بُرد این تابع برای من برابر { دسته ی 1} - R یا در واقع تمام مردم و موجودات کره ی زمین به غیر از دسته ی 1 !!!)
این موضوع خیلی خیلی همش برای من گرون تموم میشه. خیلی زیاد. چون هر دوی این دسته ها وقت و فکر و انرژی زیادی از من می گیرن ! چرا که همش به فکر انتقام و داغون شدن دسته ی اولم و همزمان با اون هم همش ذهنم مشغوله که چطور به دسته ی دوم کمک کنم و وظایفم رو به جا بیارم. به حدی که حتی زمانیه وقتی گوشت حیوونی رو میخورم با خودم میگم کارد بخوره تو اون شکمت چطور میتونی آخه ؟!و کلی برای اون موجود غصه می خورم !
البته شما این ها رو غیر مربوط به وسواس فکری من نبینین ها ! کاملا مربوطه !
پارسال یه تایمی بود همش خواب مرگ خودم رو میدیدم. مرگم نه درد اور بود نه چیزی . یهو توی خواب متوجه می شدم که مردم و بعد شاهد تمام اطرافیان و دوست ها و... بودم. خیلی حالم اون دوره بد بود و با اینکه دوست نداشتم رفتم مشاوره ! مشاور ازم پرسید چرا از مرگ می ترسی ؟! گفتم من از مرگ نمی ترسم ! حتی اگه الان بمیرمم عین خیالم نیست ! اما ! از مرگ میترسم چون اطرافیانم عذاب میکشن و درد می کشن و کمر خانواده م میشکنه ! خواهرم رو بعد مرگ خودم تصور می کنم تمام وجودم اتیش می گیره ! ( منظورم رو فهمیدید ؟! در این حد سر دسته ی دوم وسواس دارم !)

اما اخیرا چند موضوع رو متوجه شدم ! :
1- تا خودم رو دوست نداشته باشم و برای خودم زندگی نکنم نمیتونم به دسته ی 1 و2 رسیدگی کنم !
2- برای این خودم رو دوست داشته باشم و برای خودم زندگی کنم باید برای هدفم تلاش کنم و بهش برسم !
3- برای رسیدن به هدف باید از هرچیزی که حواسم رو پرت میکنه دوری کنم ( ولا بالحواشی !) !
4- فکر کردن به دسته ی 1 و2 اعصابم رو خورد می کنه و حاشیه ست و از مسیر واقعی منحرفم می کنه ! پس نباید بهش فکر کنم !

شاید یه چرخه ی بی معنی باشه ! و واقعا هم هست ! اما ذهنم رو مرتب کرد و بهم فهموند الااااان وقت این جور چیزا نیست و اول از همه باید به خودم برسم  ولا بالحواشی !!!
پ.ن : حتی یه هدف با اولویت پایین تر هم میتونه برای هدف اصلی آدم ایجاد حاشیه کنه !
پ.ن : جواب پیدا کردم برای رسیدگی به هر دو دسته ! اول دسته ی 2 و دوم دوسته  1 !!! احساس می کنم ذهنم مرتن و اروم شده !


ابتدا به نیازها و خواسته‌های خودت رسیدگی کن تا وقتی نیازهای خودت را برآورده نکنی، ‌نمی‌توانی به دیگران کمک کنی.

🎧 کتاب : راز
✍🏻 اثر: #راندا_برن


اکثر ما معتقدیم با نبخشیدن دیگران باید آن‌ها را تنبیه کنیم. انجام این کار یعنی «اگر شما را نبخشم، رنج خواهید کشید» در حالی که اینطور نیست و این خود شما هستید که رنج خواهید برد. این شما هستید که در دل‌تان یک عقده ایجاد شده و بی‌خواب می‌شوید.

📕 راز شاد زیستن
✍🏻 #اندرو_متیوس

۱ نظر
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان