چند اسفند ؟!

ازدواجی که خانواده ها اول پادرمیونی و تحقیق کنن وبعد مدت کوتاهی و فقط بعد چندبار حرف زدن دربستر خانواده ازدواج کنن و یه سال بعدش هم بچه دار بشن نتیجهش همین میشه دیگه....
22 سال گذشته وهنوزم میبینم و میفهمم که اگر باعشق و نه از روی تکلیف ازدواج کرده بودن اوضاع جور دیگه ای بود...
من یکی خسته شدم...
شاید خیلی وقت ها دیده باشید پست گذاشتم راجع به ازدواج و شاید خسته  هم شده باشید. اما واقعا اونقدی این مسئله تو  ذهنم پررنگ شده که...  هر دفعه اومدم مشکل بینشون رو حل کنم دیدم بی فایده ست.... من از زندگی باهاشون خسته شدم خودشون رو نمیدونم....
البته ازدواجی که با تحقیق فک و فامیل و درعرض یکی دوماه سر بگیره بیشتر هم انتطار نمیره ازش...
بگذریم...
* خوشحالم عروسی یکی از فامیل ها به تعویق افتاد و مجبور نیستم دری وری های سایر افراد فامیل رو تحمل کنم.
این روزها خیلی مصمم! 
از اینکه یه شهر دیگه قبول شم. دیگه رنکینگ دانشگاه مهم نیست. فقط رشت نباشه... 
یکی از اشناهای نزدیک که پزشکه جدا از زنش زندگی میکنه و میخوان طلاق بگیرن..پدرمادرم هم که طبق معمول کمر بستن به تحلیل روابط دیگران.حوصله شنیدن ندارم. اما دیروز سر ناهار گفتم خیلی اون شخص کار درستی کرد حداقلش اینه خودش و زنش اعصابشون راحت تره... جوابم رو ندادن.کلا خیلی وقته بحث زیادی نمیکنم باهاشون. اماانقدر واستادم تو روشون برای افکارم و اهدافم دیگه بهم گیر نمیدن و یه جورایی مستقل میدونن من رو.
اما واقعا واقعا از ازدواج بیزارم...توی خانواده ی سنتی ازدواج معنی جفت گیری میده... عشق چیه اصلا... 
تا همین حد بگم که من نه تنها ارزوی لباس سفید ندارم بلکه حالم هم از جشن عروسی بهم میخوره...
من دوست دارم تنها زندگی کنم...با ارامش.... نه مثل پدر و مادرم ...  همین...
+ به شدت چند روز مریض بودم. با تمام علایم کرونا.. نرفتم دکتر و انقدر خوددرمانی کردم که خوب شدم. احتمالا انفلوانزا بود. از 14 روز قرنطینه و درس نخوندن میترسیدم. همین که در مدت رو تخت افتادن کتابا دور و ورم بود ارامش میگرفتم..
+ حوصله ی هیچ کس روندارم. فک و فامیل ،دوست و اشنا ،حتی خودم... اگه یه دکمه بود که میزدی تا دنیا تموم شه من همین الان بدون هیچ فکری میزدمش...


۴ نظر
ماریا
۱۳ اسفند ۱۴:۳۰

ازدواج نکردن و تنها بودن هزار و هزاران بار بهتر از انتخاب اشتباه داشتنه!

یجوری تو مغز ما خوروندن که حتما باید ازدواجی تو پرونده مون باشه.

نصف بیشترمون هم حالیمون نیست برا چی داریم ازدواج می کنیم. انگار همه صف کشیدن که فقط کسر تکلیف کنن!

پاسخ :

کاملا قبول دارم... دقیقا...
متاسفانه...
آرام :)
۱۳ اسفند ۱۵:۲۵

برای ازدواج خیلییییی باید تحقیق کرد ..

اوهوم امیدوارم  یه رشته و جای خوب قبول بشی و به اون آرامش که میخوای برسی :)))

حالت خوب باشه هیوا :)

پاسخ :

مرسی عزیزم :)
سُولْوِیْگ .🌈
۱۳ اسفند ۱۵:۳۴

سلام هیوا. 

خوبی؟ چه خبر؟

خوش‌حالم مریضی‌تو پشت سر گذاشتی. 

راستش منم اصلا و ابدا با این ازدواجای این مدلی موافق نیستم. ازدواجایی که با عشقای آسمونی شروع می‌شن بیشتر یا شکست می‌خورن و یا بعد از یه مدتی فقط باهم زندگی می‌کنن آدما، دیگه چه برسه به ازدواجای این مدلی که فقط با سه چهار ساعت صحبت کردن دو طرف به نتیجه می‌رسن! این دیگه چه مدلشه آخه؟ من نمی‌فهمم.

پاسخ :

سلام عزیزم ممنون
خوبی خودت ؟ چه خبرا؟
آره کاملا موافقم
من هم از ازدواج بر مبنای فقط عشق بدم میاد هم ازدواج سنتی

هیوا جعفری
۱۳ اسفند ۲۱:۵۰

منم اصلن دوست ندارم ولی تو جامعه ما منطقی تر به نظر نمی رسه؟

پاسخ :

منظورت ازدواج سنتیه؟
نمیدونم ولله... انگاری عرفش خیلی جاها همینه ولی فکر نمیکنم تعداد زیادی از جوونا دیگه حاضر بشن تن بدن به اینجور ازدواج
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان