دیر نیست..!

اینم تقدیم به خودم که چند روزه با وجود اینکه خودم رو آروم میکنم ، حسرت عجیب و آه عجیبی گوشه ی دلم گیر کرده و تمام مدت دارم به زندگی جدیدی که منتظره دال هستش غبطه میخورم.درس خوندن توی یکی از بهترین دانشگاه های اروپا و زندگی مستقل و جدید و پر هیجان! بی نهایت براش خوشحالم و فقط خدا میدونه چقدرررررر دوستش دارم. 
اما خوب اون حسرته گوشه دلم اذیت میکنه که چرا من نه !
آدمیزاد همش در حال کلنجار با خودشه دیگه ، مگه نه؟! 
از مسیر زندگیم راضیم اما هر چقدر هم بگم اینو نمی تونم کتمان کنم که بالاخره الان من هم دوست داشتم منتظر ثبت نام توی دانشگاه و رشته ی مورد علاقه م باشم و به جای زیست شناسی دبیرستان ، آناتومی گری و فیزیولوژی گایتون دستم باشه .
اما این رو ربطش میدم به تقدیر و برنامه ای که خدا برام چیده...!!!!

۲ نظر
فاطمہ. ح جیمی
۲۸ شهریور ۱۱:۴۹

روزای خوبت تو راهن :) 

صبر داشته باش و محکم و پر توان برو جلو 

شاید نقطه ای که قراره تو بایستی خیلی هیجان انگیز تر باشه ، الله اعلم :) 

پاسخ :

ممنون فاطمه جان
تنت سلامت و دلت شاد
هیوا جعفری
۲۸ شهریور ۱۴:۳۶

امیدوارم یه عالمه اتفاق خوب واست مقدر شده باشه

پاسخ :

مرسی عزیزم
همچنین :)
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان