زمانی که زنده ای ، زندگی رو دریاب!

دیروز روز به شدت شلوغ و پر استرسی داشتم. صبحش قرار بود امتحان جامع زیست و عربی بدم پیش معلم هام .
خیلی برام مهم بود که معلم هام نتیجه زحماتشون رو ببینن. چون میدونستم کم کاری کردم و نمی خواستم نا امیدشون کنم!
از نظر من خیلی مهمه که معلم یا استادت بهت ایمان داشته باشه و امیدوار باشه‌!
من خودم از اعماق وجودم احساس میکنم واقعا به خانم "ز" ظلم کردم! امسال هفتمین سال هست که میشناسمش ! از دوم راهنمایی به بعد همیشه کنارم بود و بهم امید میداد و همیشه بهم ایمان داشت ! وقتی گفتم میخوام المپیاد بدم با تمام وجودش بهم کمک کرد! امسال به خاطر خانم "ز" هم که شده باید درصد زیستم یه چیز درخور بشه! پارسال زیست کنکورم رو خیلی خیلی گند زدم!
بگذریم...
خلاصه من شب قبلش تا دو نیم بیدار موندم اما نرسیدم که نرسیدم! به خودم گفتم حداقل فردا امتحانت رو با تمام وجود بده و همه ی انرژیت رو بذار! کله ی سحر کلاس داشتم! شیش و نیم بیدار شدم که بدو بدو خودم رو برسونم هفت و نیم کلاس. صبحانه خورده نخورده راه افتادم .هرچند چند دقیقه دیر رسیدم. همین که رفتم دیدم سوالاتم رو میز امادست و شروع کردم . سوالای سختی بود. واسه یکی از ازمون جامع های سالهای گذشته ی قلم چی. گند نزدم . اما خوب هم ندادم ! خانم "ز" بهم گفت نگران نباش! تو زیست بلدی! فقط به آزمون و خطا و امتحان احتیاج داری ! الان اشتباهاتت رو یاد بگیر و دیگه تکرار نکن! همین ! نگران نباش! تو میتونی!
امید گرفتم یکم! بعدش بدو بدو راه افتادم به کلاس عربی برسم! با خانم "ز" رفتیم چون همون دور و ور کار داشت! خلاصه رفتم و دیدم اقای "چ" و کلاس نشسته و نرگس هم هنوز نیومده. سر کلاس زیست که بودم زنگ زد گفت حالش خوب نیست و شاید نیاد.به اقای "چ" گفتم یه مقدار از اعراب متنی که داده بود مونده و گفت همونجا تمومش کنم. زود تمومش کردم و دادم تا تصحیح کنه. یهو نرگس بدو بدو اومد تو کلاس و نفس نفس زنان! گفت آژانس گرفتم و یهو به راننده زنگ زدن که مامانش داره میمیره و ازم کلی عذرخواهی کرد و چهرراه گلسار پیادم کرد و پول هم نگرفت!
+ با خودم گفتم هیوا ببین! فکر میکنی بدو بدوی این چهل و خورده ای روز به کنکور سخت تره یا بدو بدوی اون راننده ی بیچاره که سر موقع به بستر مادرش برسه ؟! هیوا تو خیلی خوشبختی! ناشکری نکن! همه ی تلاشت رو بکن!
+ دیروز سر کلاس عربی به قول آقای "چ" زنانه حرف زیاد زدیم و وقت امتحان جامع نشد!
+ یادتونه یه ماه پیش انفلوانزا گرفته بودم! هنوز پس لرزه هاش خوب نشده!دوباره رفتم دکتر و گفت کیفیت داروها خیلی پایین اومده! داروم رو عوض کرد!
+ یه اتفاق دیگه هم دیروز افتاد که تو این پست نمی گنجه! شب میام جداگانه مینویسم!
+ پست مربوط به کنکور
۶ نظر
فاطمہ.ح جیمی ***
۳۱ ارديبهشت ۱۲:۳۸
به زندگی ادامه بده پر تلاش تر :) 

پاسخ :

شما هم همین طور:)
امیلی :)
۳۱ ارديبهشت ۱۵:۱۷
آخی خانم "ز".

به قول خودت:
هیوا تو خیلی خوشبختی! ناشکری نکن! همه ی تلاشت رو بکن!




چه اتفاقی دیگه ای دیروز افتاده؟؟؟؟؟؟

پاسخ :

:)
امشب مینویسم :)
احسان ..
۳۱ ارديبهشت ۱۵:۴۳
هیچ وقت از تلاش کردن نباید ناامید شد
چهارراه گلسار= رشت؟ شما هم رشتی هستید؟ 
من رشت خیلی دوست داشت! هوا چطوره اونجا میشه اومد یه چند روزی یه نفسی تازه کرد؟

پاسخ :

اره اهل رشتم :)
نفس تازه کرد؟!!!!! اوه اوه اوه! ما داریم میمیریم اینجا! دقیقا توی این پست گفتم کلاسم رو گذاشتم 7 و نیم صبح! فقط به خاطر این بود که به گرما نخورم ! جدای از گرما مسئله  آزار دهنده تر  شرجی بودنه! تا سر کوچه نمیشه رفت! گرما زده میشید! تازه قراره گرم تر هم بشه ! ما که تو خونمون 4 تا کولر روشنه!
شما صبر کنید و هواشناسی رو دنبال کنید هر وقت یه بارون درست حسابی اومد بعدش هوا چند رو خنک میشه! اون موقع بیاین ! وگرنه الان اصلا مناسب نیست اذیت میشید.

احسان ..
۳۱ ارديبهشت ۱۷:۰۳
ممنون بابت اطلاعات خوبتون..
گفته بودن اردیبهشت خوبه ولی ظاهرا هوا رو به گرمی رفته
تابستون هم که بدتر میشه
میمونه اواخر  شهریور و مهر

پاسخ :

خواهش میکنم
مهر فوق العادست
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان