دوازده به علاوه یکم فروردینِ هزار و چهارصد

دیروز اسم وبلاگو عوض کردم. نمیدونم چرا برای جایی که ترشحات ذهنیم رو توش ثبت میکنم واژه ی "چرک نویس" رو انتخاب کرده بودم؟ چرا واقعا چیزهایی که اینجا مینوشتم رو چرت و پرت میدونستم؟ چرا پست های اون بخشی از زندگیم که داشتم تکامل پیدا میکردم خجالتم میداد؟ اکثر نوشته ها رو از پیش نویس در آوردم و آخر شب نشستم همه شونو خوندم. بهم دیگه حس بدی نمیداد. خنده م میگرفتا ولی... روند تغییر خودمو دوست داشتم.
بعد از ظهر یه دل سیر خوابیدم و تقریبا میشه گفت کابوس دیدم. اما اما اما وقتی از خواب بیدار شدم بی رمقی و خستگی از وجودم پر کشیده بود و ذهنم آروم شده بود! اکثر نیمچه کابوسا به من این احساسو میده. خالی میشم! ذهنم خودشو خالی میکنه!
راستش امروز به یکم ریلکس کردن احتیاج داشتم و درس نخوندم و الان حسابی عذاب وجدان گرفتم. برنامه مو خالی گذاشته بود مشاور برای جبرانی و خوب اگه جبرانی احتیاج نداشتم باید درس روز بعدو میخوندم دیگه...! برنامه رو پهن کردم جلوم تا مثل همیشه یه تغییرای ریز توش بدم تا شخصی تر بشه و دیگه نهایتا تا نیم ساعت دیگه دوباره ماراتنو شروع میکنم!
روز به روز علاقه م به بریدن و جراحی بیشتر و بیشتر میشه با خودم میگم حالا گیریم قبول بشم امسال، کوووووووو تا بتونم دستم بلید بگیرم (چاقو؟ تیغ؟ چی میگن بهش؟) ولی فکرشم به وجد میاره منو و بیش تر هولم میده.
یه دور درس های کنکورم انشالله تا اواسط اردیبهشت تموم میشن ( البته بعضی هاش مرور هم شدن و خواهند شد). دوماه برای جمع بندی و ازمون و تست.به نظرم معقول و منطقیه. بحثو هر دفعه از هر جا شروع میکنم میرسه به کنکور:)))))
پ.ن : به شدت از آشکار شدن هویتم تو اینجا میترسم که نکنه یه وقت یه آشنایی بخونه. در 99 درصد مواقع دوستی های وبلاگیم رو همینجا نگه میدارم و فقط سه نفر از بچه ها پیج اینستاگرامم رو دارن. نمیدونم احساس اکسپوزد بودن میکنم اگه خیلی اوقات بیشتر بگم از خودم اینجا. کاش میشد هزاران چیز بیام و براتون تعریف کنم و ازین ترسی نداشته باشم نکنه یه وقت یه آشنا بخونه و تشخیص بده منم...
بگذریم...
برم یکم به وبلاگای اپدیت شدتون سر بزنم و بعد برم سر درس و مشق.
شبتون خوش بچه ها و دوازده به علاوه یکم تونم بدر.
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان