دوازدهم فروردینِ هزار و چهارصد

از وقتی لذت خرج کردن پولی که خودم به دست آوردم رو چشیدم خیلی برام سخته بخوام از خانواده طلب پول کنم. این چند وقته خیلی خرج داشتم و دیشب هم یه دوره خریداری کردم و حقیقتا مانده ی حساب زد تو ذوقم :| و از اونجایی که اکثر پروژه ها رو تقریبا کنسل کردم فعلا خوب پول زیادی طبیعتا هر ماه نمیاد دستم. حالا موندم با اون شندرغازی که مونده ته حساب میتونم سه ماه دووم بیارم و از بابا پول نگیرم؟؟!!
البته میتونمم کم آوردم برم از پس انداز برداشت کنم هر چند دست و دلم نمیره :| ولی بهتر از رو زدنه نه؟!
نمیدونم چرا یه مدته این برام خیلی مهم شده پول درآورده ی خودم باشه با این اونقدر زیاد هم نیست واقعا. اونم منی که هر وقت پول میخواستم سه سوت بابا برام کارت به کارت میکرد و الان چند وقته پول نگرفتم ازش اصن چون میخوام خودم اون پولو به دست آورده باشم!
خوب البته توی این شرایط کنونی نباید به این موضوعات فکر کنم ولی گاهی چنگ دلم میندازه که اینجا حتی پسرای محصل و دانشجو دستشون تو جیب باباشونه چه برسه به دخترا که عملا به رسمیت شناخته نمی شن. واسه همین این کار بهم اعتماد به نفس میده میدونین... بگذریم...
توی سه ماه باقی مونده دارم اخرین قطرات و اثرات انرزیم رو مصرف میکنم و زدم به سیم آخر. هیچ سالی اینجوری نبودم. هر چند هنوز اعتماد به نفس کافی ندارم چون حجم نخونده ی زیادی باقی مونده. ولی احساس خوبی دارم و وقتی به تسلط توی یه مبحث میرسم خیلی ذوق میکنم. استخون لگنم از بس نشستم به شدت درد میکنه و چشمام با اشک مصنوعی توان یاری داره.
دردناکه ولی ... لذت بخش...


منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان