امروز دکتر ت سر شام گفت دقیقا بیست سال پیش چنین روزی توی شکم مامانت بودی و دور هم بودیم🙃
نمیدونم چرا اما این یادآوری باعث شد احساس زنده بودن کنم .
قطعا از ۲۰ سال پیش چنین موقعم ادم ارزشمند تر و تکمیل تری شدم.
اون لحظه فقط به این فکر کردم که سال دیگه چنین موقعی دور هم جمع شیم و من بگم پارسال این موقع دِسپِرِت ترین ادم رو زمین بودم و حالا به هدفم رسیدم.
یا ۲۰ سال دیگه در استانه ی ۴۰ سالگی در حالی یکی دوتا تارموی سفید رو سرم در اومده ،چنین روزی ، با دخترم سر میز شام نشستم و بهش میگم ۲۰ سال پیش این موقع مامانت ارزو کرد چنین زندگی ای رو داشته باشه که الان داره زندگی میکنه! نجات دادن جون آدما 🧡
پ.ن : راستی گفتم بهتون چند روزه شیرازم ؟