رویا ،ارزو و از همه مهم تر هدف

امروز دکتر ت سر شام گفت دقیقا بیست سال پیش چنین روزی توی شکم مامانت بودی و دور هم بودیم🙃

نمیدونم چرا اما این یادآوری باعث شد احساس زنده بودن کنم .

قطعا از ۲۰ سال پیش چنین موقعم ادم ارزشمند تر و تکمیل تری شدم.

اون لحظه فقط به این فکر کردم که سال دیگه چنین موقعی دور هم جمع شیم و من بگم پارسال این موقع دِسپِرِت ترین ادم رو زمین بودم و حالا به هدفم رسیدم.

یا ۲۰ سال دیگه در استانه ی ۴۰ سالگی در حالی یکی دوتا تارموی سفید رو سرم در اومده ،چنین روزی ، با دخترم سر میز شام نشستم و بهش میگم ۲۰ سال پیش این موقع مامانت ارزو کرد چنین زندگی ای رو داشته باشه که الان داره زندگی میکنه! نجات دادن جون آدما 🧡

پ.ن : راستی گفتم بهتون چند روزه شیرازم ؟


۶ نظر
big cat
۰۶ شهریور ۰۰:۴۰

میگم یکم بیشتر نمیتونی از موهات مایه بزاری؟دوتا فقط؟؟؟؟

پاسخ :

دیگه چهل سالگی تازه مو شروع به سفید شدن میکنه دیگه :) 
Mahoor :)
۰۶ شهریور ۰۰:۴۶

ان شاءالله میرسی به اهدافت^_^

 

 

خوش بگذره:)

پاسخ :

مرسی عزیزم‌🧡همچنین
نباتِ خدا
۰۶ شهریور ۱۰:۰۹

هیوااااا عزیزم خوش بگذره بهت❤️

 

پاسخ :

مرسی نبات جونم 🧡بوس 
هیوا جعفری
۰۶ شهریور ۱۳:۳۹

عه به سلامتی. خوش بگذره :) 

امیدوارم موفق باشی هیوا جون :)

پاسخ :

مرسی عزیزم همچنین 🧡
فاطمه م_
۰۶ شهریور ۱۹:۰۸

آقا من دلم شیراز می‌خواد چند وقته. خوش بگذره :)

پاسخ :

ایشالله میری به زودی 🧡مرسی عزیزم 🧡
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان