اولین روز تابستان خود را چگونه گذراندید؟!

امروز (یعنی در واقع دیروز) روزی بس شلوغ بود.

صبح ساعت هشت اینا بیدار شدم یعنی هلیا بیدارم کرد. چند روز بود میگفت کنکور دادی بعدش تو منو ببر کلاس زبان و بیار !حالا خوبه کنار خونمونه! بچه چپ دسته و میخواست که بپرسم از اموزشگاه که صندلی چپ دست دارن یا نه و نداشتن. قرار شد دوتا صندلی برداره کنار هم بذاره:)

بعدش رفتم بانک بغل خونه که حساب باز کنم و حدود یک ساعت و نیم اونجا بودم . خدارو شکر که یه کارمند خیلی خوب و وظیفه شناس به پستم خورد🤗

بعدش خرید و ارایشگاه و سرزدن به "ش":) خلاصه ۴ رسیدم خونه.

رفتار مامانم هنوز اونجوریه که گفتم و خوب پاس دادم به خاله پ.ر.ی (دوست صمیمی مامان )که روبراهش کنه.چون هر کاری میتونستم کردم و حالش خوب نشد.

و سراخر اینکه insomnia😞 بگیر بخواب دیگه ای ذهن تب دار🤨

۱ نظر
MIS _REIHANE
۱۶ تیر ۰۱:۳۵
ها دیدی چه حس باالی داره وقتی خودت تنهایی میری بانک؟
من خودم اولین باری که رفتم بانک(و البته اخری بار) فیش کارتمو که بهم دادن حس کردم تازه از سربازی برگشتم و مردی شدم واسه خودم!:دی

پاسخ :

دقیقا 😂😂😂😂
منو
درباره من
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان